پای که از چوب کنند لنگان را: پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود. مولوی. چوبی که بازیگران بر پای خود بندند و بلند شوند وبه آن براه بروند. (تتمۀ برهان قاطع). چوبی که چوپانان برپای بندند تا قدمها فراخ بردارند
پای که از چوب کنند لنگان را: پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود. مولوی. چوبی که بازیگران بر پای خود بندند و بلند شوند وبه آن براه بروند. (تتمۀ برهان قاطع). چوبی که چوپانان برپای بندند تا قدمها فراخ بردارند
رسول یهوه، دوازدهمین انبیاء اصغر و ختم مصنفین عهد عتیق بود. از او چندان اطلاعی نداریم. محتمل است تخمیناً در سال 416 قبل از مسیح یعنی در اواخر حکومت لخمیا بعد از حگی و زکریا در هنگام اغتشاش عظیمی که درمیان کهنه وقوم یهود روی نموده بود نبوت می نمود. (از قاموس کتاب مقدس). این اسم خاص نویسنده کتاب نیست و نشانه ای که نام نویسنده را مشخص کند در دست نداریم. اما به جای نام او از اشاره ای که در سفر 3 آیۀ اول آمده است چنین به نظر می رسد که کسانی او را پیغمبر می دانسته اند، اما قصد او در آن عبارت این است که فرشتۀ خدا نازل خواهد شد. کتاب ملاکی در آخر پیغمبران کوچک قرار دارد و نشان می دهد که این سفر مربوط به بعد از جلای بابل است. محتویات کتاب هم همین را نشان می دهد
رسول یهوه، دوازدهمین انبیاء اصغر و ختم مصنفین عهد عتیق بود. از او چندان اطلاعی نداریم. محتمل است تخمیناً در سال 416 قبل از مسیح یعنی در اواخر حکومت لخمیا بعد از حگی و زکریا در هنگام اغتشاش عظیمی که درمیان کهنه وقوم یهود روی نموده بود نبوت می نمود. (از قاموس کتاب مقدس). این اسم خاص نویسنده کتاب نیست و نشانه ای که نام نویسنده را مشخص کند در دست نداریم. اما به جای نام او از اشاره ای که در سِفْر 3 آیۀ اول آمده است چنین به نظر می رسد که کسانی او را پیغمبر می دانسته اند، اما قصد او در آن عبارت این است که فرشتۀ خدا نازل خواهد شد. کتاب ملاکی در آخر پیغمبران کوچک قرار دارد و نشان می دهد که این سِفْر مربوط به بعد از جلای بابل است. محتویات کتاب هم همین را نشان می دهد
پاروب، بیل چوبین که برف بدان روبند و بعضی گفته اند که پاروب آن باشد که دسته ای دراز دارد که روبنده به پا ایستاده جا بروبد و مطلق جاروب نیست چنانکه بعضی گمان برده اند، (رشیدی)، پارو، (مهذب الاسماء)، و چوبی پخ با دسته ای دراز که خبازان خمیر بر آن گسترده و در تنور نهند
پاروب، بیل چوبین که برف بدان روبند و بعضی گفته اند که پاروب آن باشد که دسته ای دراز دارد که روبنده به پا ایستاده جا بروبد و مطلق جاروب نیست چنانکه بعضی گمان برده اند، (رشیدی)، پارو، (مهذب الاسماء)، و چوبی پخ با دسته ای دراز که خبازان خمیر بر آن گسترده و در تنور نهند
پاافزار، کفش، نوعی از پاافزار و جوراب است، (تتمۀ برهان)، چموش: هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم، (گلستان)
پاافزار، کفش، نوعی از پاافزار و جوراب است، (تتمۀ برهان)، چموش: هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان درهم نکشیدم مگر وقتی که پایم برهنه بود و استطاعت پای پوشی نداشتم تا بجامع کوفه درآمدم دلتنگ، یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق بجای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم، (گلستان)
منصب علم برداری چه توغ در ترکی علم فوج را گویند، (غیاث اللغات)، گرد آمدنگاه لوطیان و سر غوغایان شهری، پاتوغ، و مجازاً هرمجمعی از مجامع، و توغ نیزه ای است و بر سر آن دم اسبی منتهی بگلولۀ زرین
منصب علم برداری چه توغ در ترکی علم فوج را گویند، (غیاث اللغات)، گرد آمدنگاه لوطیان و سر غوغایان شهری، پاتوغ، و مجازاً هرمجمعی از مجامع، و توغ نیزه ای است و بر سر آن دم اسبی منتهی بگلولۀ زرین
پایۀ حوض، رسوائی. (فرهنگ رشیدی). جای رسوائی و بدنامی. (برهان). - گرد پای حوض گردیدن، کنایه از آن است که سردرگم و مبهم در جای بگردد بواسطۀ ساختن کاری و یا بدست آوردن مطلبی. (برهان) : شمس بی نور و خواجۀ بی اصل چند از این دفع گرم و وعده سرد از سر جوی عشوه آب ببند بیش از این گرد پای حوض مگرد تا مرا در میان تابستان مر تو را پوستین نباید کرد. انوری. بشب زان حوض پایه هیچ نگذشت همه شب گرد پای حوض میگشت. نظامی (از فرهنگ رشیدی). تشنه را خود شغل چه بود در جهان گردپای حوض گشتن جاودان. مولوی. بیش ازین گرد پای حوض مگرد که من امروز رند می خوارم. مولوی (از فرهنگ رشیدی). خون من میریخت همچون آب حوض آن ماه و دیگر گرد پای حوض میگشت این دل مجروح زارم. اوحدی (در صفت معشوقه در حمام)
پایۀ حوض، رسوائی. (فرهنگ رشیدی). جای رسوائی و بدنامی. (برهان). - گرد پای حوض گردیدن، کنایه از آن است که سردرگم و مبهم در جای بگردد بواسطۀ ساختن کاری و یا بدست آوردن مطلبی. (برهان) : شمس بی نور و خواجۀ بی اصل چند از این دفع گرم و وعده سرد از سر جوی عشوه آب ببند بیش از این گرد پای حوض مگرد تا مرا در میان تابستان مر تو را پوستین نباید کرد. انوری. بشب زان حوض پایه هیچ نگذشت همه شب گرد پای حوض میگشت. نظامی (از فرهنگ رشیدی). تشنه را خود شغل چه بود در جهان گردپای حوض گشتن جاودان. مولوی. بیش ازین گرد پای حوض مگرد که من امروز رند می خوارم. مولوی (از فرهنگ رشیدی). خون من میریخت همچون آب حوض آن ماه و دیگر گرد پای حوض میگشت این دل مجروح زارم. اوحدی (در صفت معشوقه در حمام)
دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال سنندج، دارای 1300 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه، محصول آن غلات، توتون، صیفی، حبوبات، لبنیات است. زیارتگاهی بنام باباشیخ احمد دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، به دربار نشستن. بار دادن. اجازۀ درآمدن به حضور دادن: بکردار شاهان نشیند به بار ابا یوز در دشت جوید شکار. فردوسی
دهی از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج در 42 هزارگزی شمال سنندج، دارای 1300 تن سکنه، آب آن از چشمه و رودخانه، محصول آن غلات، توتون، صیفی، حبوبات، لبنیات است. زیارتگاهی بنام باباشیخ احمد دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5) ، به دربار نشستن. بار دادن. اجازۀ درآمدن به حضور دادن: بکردار شاهان نشیند به بار ابا یوز در دشت جوید شکار. فردوسی
عقبه ای است دشوار برای رمی جمار، (فرهنگ رشیدی)، عقبه ای است بجهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است، (برهان)، مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ای است که چون شیطان به آنجا رسد در بند می افتد، (از شرح خاقانی) (غیاث اللغات) : دست بالاهمت مردم که کرده زیر پای پای شیبی کان عقوبتگاه جای شیطان دیده اند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 96)، ساحت بستان سرای و بام قصرش کز علو کاخ و فرواره فراز لامکان آورده اند در عمود صبح پاشیبی بر این بر بسته اند وز بنات النعش آنرا نردبان آورده اند، مظهر؟
عقبه ای است دشوار برای رَمی جمار، (فرهنگ رشیدی)، عقبه ای است بجهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است، (برهان)، مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ای است که چون شیطان به آنجا رسد در بند می افتد، (از شرح خاقانی) (غیاث اللغات) : دست بالاهمت مردم که کرده زیر پای پای شیبی کان عقوبتگاه جای شیطان دیده اند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 96)، ساحت بستان سرای و بام قصرش کز علو کاخ و فرواره فراز لامکان آورده اند در عمود صبح پاشیبی بر این بر بسته اند وز بنات النعش آنرا نردبان آورده اند، مظهر؟